دختری در شنزار

میرم به امام رضابگم.یه روزی توشهرستان ریگان دوتا رییس بودن که بهم گفتن کار کن استخدامت میکنیم.یکیشون رییس کتابخونه کوثرولایت آقای موسی زاده بود.یکیشم آقای رحیم زاده رییس دانشگاه پیام نور.که میگفت که و دختری در شنزار...

بترس از ظلم کردن به کسی که جز خدا هیچ پناهی نداره...آیا خدا برای بنده اش کافی نیست.همان خدایی که فرمود.تشهدارجلهم بما کانو یکسبون...

دختری در شنزار...

روزگارم راخودم میسازم.آنگاه که سکوت دنیای وجودم رامیگیرد.وبه بدیهای جهان فقط نظاره میکنم.نه امربه معروف ونه نهی از منکری. من خودم حقم رابا سکوتم پایمال کردم.اگرملت من به ریزبدیها ومسائل لبخندنمیزدند.ا دختری در شنزار...

روبه زوال میرود.اندیشه های دربه در.مردم سرزمین من.نگاه کنید دو دست به سر.سخت شده فشارها.وبعد از آن کشارها.مرگ هدف درسرآن.مرگ زمام به دست آن.نگاه کن خانمکی.موی برون ز روسری.شرم نداردی مگر.ازهرشهید ودین دختری در شنزار...

تجربه کرده ای حباب را وقتی.کلبه احزان تو میشود آنجا.دنیاحباب وسراب است باورمن وقتی تونیایی کنارمان آقا.گرچه پرازسنگ خارکرده ایم راه را.خدایمان بزرگ است ومی آیی آقا...دعایم کن.اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم.

دختری در شنزار...

دستانم پراز ترنم شیدایی توست.وقلبم آکنده از حس بودنت.روزهایست که حضورت را بیشتر احساس میکنم.چقدر آرامش یافته ام به عشقت خدا.ندای تو اکنون سرشار ازتوست.الا بذکر الله تطمئن القوب...خدایا شکرت.خدایا شکرت خدایا شکرت.خدا...

دختری در شنزار...

ازنگاه توجان میگیرد نوای عشق

باخون توآبادشد هوای عشق

قلم از قدم توخواهدگفت

وقتی به صراط تو میشود ندای عشق

تفکرتو شاهراه بهشت خواهدشد

شیعه هم پیمان تو میشود به پای عشق

کاش ضمام روزگار هم صراط تو بود

باتوهستم وراضی میشود ازما خدای عشق

من عجول تر ازتاریخ تا انضمام صبح

جبهه مدافعان حرم میشود بنای عشق.

 

دختری در شنزار...

روزگاریست که اندیشه دوران دارم

در رکاب سفری قصد خروشان دارم

ازشب تارغزل میروم از راه دراز

گرچه باز سیب حوا خورده وگندم دارم

مردم محله از فقر پریشان شده اند

خشکزاری بی علف بی گله چوپان دارند

بغض مکروه شده رود دوچشمم هرسو

هندوانه به بغلهای هم کیشان دارند

امشب ازپینه دست غزلی بی تابم

غفلت از غربت وفرجام ضعیفان دارند

خانه را خبث تلاطم به چه منظوری ساخت

حجره بنده نواز وشب مستان دارم

ماکه بیکارشدیم شعرنوشتیم بازم

قاطران بی پروا سود فراوان دارند...

دختری در شنزار...

اتم میشکافد پژوهش تکامل

وناهنگام دست بیشگون وزجغ شهنه

صدای مرگ هول انگیز،سم مرموزی

ترور رمز عبورش میشود

آن برگ پاییزی وباخود میبرد،مردان شرقی را

وحیوانات بازیگوش برای چندری پول غول رفته

دراوج بیابان،میچرندو میبرند

اندوخته های کلبه شاهانه مارا

مورمورش میشودتقویم ازنابهنجاری اذهان شبه چون

وقف تزویر است حال قفس کابوسهای غرب

ومن شرقی ترینم کینه جغرافیای قرن

دختری در شنزار...